سفارش تبلیغ
صبا ویژن


محاورات

دیشب برای هزارمین بار چشمم به هسته‏های زردآلویی که مدت‏‏هاست -به امید شکسته شدن و نوش جان شدن مغزهایشان!- روی میزم به انتظار مانده‏اند، افتاد. اما این بار با دیدن آن‏ها این فکر به ذهنم رسید که: فصل زردآلو هم تمام شد! فصل زردآلو هم تمام شد؟! ای وای! چه زود گذشت! تابستان هم رو به اتمام است... چطور اینقدر سریع گذشت؟! چه کاری از پیش بردم در این مدت؟!

هیچ!

و بی‏اختیار، با تأسفی وصف ناشدنی، این چند دوبیتی خیّام را زیر لب تکرار کردم:

بنگر به جهان، چه طرح بربستم؟ هیچ!          واز حاصل عمر، چیست در دستم؟ هیچ!

شمع طربم، ولی چو بنشستم، هیچ!            من جام جمم ولی چو بشکستم، هیچ!

* * *

افسوس که بی‏فایده فرسوده شدیم             وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم

دردا و ندامتــــا که تا چشـــم زدیــــم              نابوده به کام خویــــش نابوده شدیم

* * *

اسرار ازل را نه تو دانــــــی و نه من               وین حل معما نه تو خوانـــی و نه من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو               چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

* * *

از من اثری ز سعی ساقی مانده است        وز زمزمه‏ی عطر اقاقــــی مانده است

وز باده‏ی دوشین قدحــــی بیش نماند         از عمر ندانم که چه باقی مانده است

خاطره نوشت: در دوران کارشناسی، استادی داشتیم که خیلی حال و هوای عرفانی داشت! اما گاهی حرف‏هایی می‏زد که یا واقعاً گزاف بود یا هنوز سواد ما قد نمی‏داد که عمق حرف‏های ایشون رو درک کنیم!!! (این استاد محترم، از اون تیپ آدم‏هایی بود که با هر وسیله‏ای می‏خواست خدا رو اثبات کنه! حتی از پشت سد پتانسیل خدا را درمی‏آورد!!!). در یکی از امتحاناتی که با همین استاد داشتیم، اواسط امتحان فرمودند که هرکس یکی دو بیت شعر هم روی برگه‏ی پاسخش برام بنویسه! حالا جالب اینجا بود که بعضی از بچه‏ها، با شنیدن این حرف تمرکزشون رو از دست دادند و همش به مخ مبارک فشار می‏آوردند تا یک شعر پیدا کنند! اما من بدون یک لحظه درنگ، نوشتم:

اسرار ازل را نه تو دانــــــی و نه من               وین حل معما نه تو خوانـــی و نه من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو               چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

چه جساراتا! امیدوارم اگر زمانی -دور از جون- استاد شدم، از اینجور دانشجوهای ...بیب... گیرم نیاد!


نوشته شده در جمعه 89/6/5 شروع محاوره 5:28 صبح توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()