سفارش تبلیغ
صبا ویژن


محاورات

*تحولات: تا پیش از این من به تنهایی و با نام دیگری در این وبلاگ می‌نوشتم. اما از این به بعد با نام «فیلسوفچه» و در کنار «مهندسچه» اندیشه‌هایمان را در این وبلاگ با شما به اشتراک خواهیم گذاشت. *مابقی توضیحات: 1- لطفاً از این به بعد –چه در بخش نظرات و چه در لینک وبلاگ‌هایتان- فقط نام‌های جدید ما را (مهندسچه و فیلسوفچه) به کار ببرید. در غیر اینصورت از به نمایش درآمدن نظرات شما معذوریم.2 - هرکدام از نویسندگان این وبلاگ، نام کاربری و رمز ورود مجزایی دارند و این بدان معناست که هریک از ما، تنها امکان مدیریت نظرات مربوط به پست‌های خودمان را داریم. بنابراین، بابت نظرات خصوصی ارسالی خود به هریک از نویسندگان اطمینان خاطر داشته باشید. خیر مقدم: رمز این قسمت فقط مختص «مهندسچه» است.  


نوشته شده در سه شنبه 89/5/26 شروع محاوره 4:3 عصر توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

می‌دونید میل قسری و میل طبیعی چیه؟!!!

(وای! باز شروع کرد به فلسفه بافی!) بابا خودمم نمی‌دونم چیه! اما ظاهراً میل طبیعی همون میل یا نیرویی که در خود شی است و میل قسری میل یا نیرویی هست که از بیرون به شی وارد می‌شه. حالا دقیقاً هم این نیست‌ها! ولی فرض بگیرید همینه!

مثال: برای سنگی که بدون وارد آمدن نیروی خارجی از یک ارتفاع رها می‌شود، چه اتفاقی می‌افتد؟!

آفرین! با سرعت و شتابی که بر اساس قوانین نیوتون قابل محاسبه است به طرف پایین سقوط می‌کنه! به این حرکت رو به پایین سنگ می‌گن حرکت طبیعی!

اما حالا سنگی را در نظر بگیرید که به آن یک نیروی رو به بالا وارد می‌شود. (به عبارتی، به بالا پرتاب بشه) چه اتفاقی می‌افتد؟!

نه دیگه! این دفعه یک راست که نمی‌ره به طرف پایین! اول بالا می‌ره و بعد از رسیدن به یک نقطه دوباره شروع به پایین آمدن می‌کنه. به اون قسمت از حرکت سنگ که به طرف بالاست و ظاهراً برخلاف حرکت طبیعی رو به پایینش بوده، حرکت قسری می‌گن. (حالا بماند که یک ذهن فیزیکی در این روزگار منکر طبیعی نبودن این قسمت از حرکت سنگ می‌شه! به عبارت دیگه، مدعی طبیعی بودن حرکت سنگ در این مرحله می‌شه! [اه! فیزیک و فلسفه که با هم قاطی می‌شن چه چیز مزخرفی به دست می‌آد!])

در مدتی که سنگ رو به بالا حرکت می‌کند، آن دو نیروی مخالف هردو با هم در حال تاثیرگذاری بر روی سنگ هستند تا زمانی که نیروی طبیعی غلبه کند و سنگ شروع به سقوط کند.

حالا این حرف‌ها درباره سنگ و نیرو و میل و حرکت چه ربطی به عقل و نفس داشت؟!

در این کتابی که همچنان از زمان اولین قسمت «از برکات پ.ن» مشغول خواندنش هستم، آمده:

«...دو میل طبیعی و قسری سنگی که در حال سیر صعود به علت قسری است و میل طبیعی خودش به سفل است (جان من باز بیاید بگید سخت حرف می‌زنی و از روی کتاب‌هات کپی می‌کنی! من سخت حرف می‌زنم یا اینا؟!) و در انسان میل عقلانی و نفسانی جمع شده است. (خلاصه‌اش یعنی اینکه میل عقلانی و نفسانی انسان هم مثل همون دوتا نیرویی هستند که به سنگ پرتاب شده به بالا وارد می‌شه!) که بر اساس خواسته‌های نفس مرتکب خطایی می‌شود، وقتی حادثه‌ای ناگوار پیش آید، می‌خواهد بر اساس اوامر عقل ادامه مسیر دهد.»

برداشت من از این فلسفه‌بافی‌ها: میل طبیعی انسان همان میل عقلانی است و میل نفسانی خلاف این میل طبیعی است. ما غالباً فراموش می‌کنیم مطابق میل طبیعی آدمیت‌مون عمل کنیم و تسلیم نفس می‌شیم. اما گاهی بر اثر یک حادثه یا یک اتفاق ناگوار، به خودمان می‌آیم و میل طبیعی و عقلانی‌مون بر نفس غلبه می‌کنه. (مثل همون سنگ که در یک نقطه‌ای دوباره برمی‌گرده به پایین و محل طبیعی خودش)

در همون کتاب دو نقل قول خیلی شیرین در این‌باره آورده شده:

فرمایش حضرت علی: «چه بسا عقلی که اسیر فرمان هوای نفس اماره است.»

سخنی از جناب محی‌الدین عربی: خواسته‌های طبیعی را حاکم بر عقل قرار نده.

یک مثال هم درباره انسان از همان کتاب: «انسان روزه‌دار تشنه آب گوارا در مقابل نیاز طبع و بدن، تحت فرمان عقل بر امساک و قصد قربت الهی است...»

 

*بعد از تحریر: به این پست می‌گن: وقتی یک مخ به درد آمده سعی می‌کنه ساده و قابل فهم صحبت کنه! زهی خیال محال!

** بعدتر از تحریر: دوباره که نوشته‌هام رو خوندم، تنها چیزی که به ذهنم رسید این شعر دوران کودکی بود:

یه توپ دارم، قلقلیه/ سرخ و سفید و آبیه

می‌زنم زمین هوا می‌ره/ نمی‌دونی تا کجا می‌ره!

هی... چقدر بچه بودیم دلمون می‌خواست بزرگ شیم... اما حالا که مثلاً بزرگ شدیم، دست از بچگی‌مون برنمی‌داریم! [حوصله آیکون گذاشتن ندارم... یه عالم آیکون خسته و ناراحت و اندوهناک و دلتنگ و بی‌حوصله و...]

 


نوشته شده در یکشنبه 89/5/24 شروع محاوره 7:16 عصر توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

قرار یک‏شنبه‏ها یک محاوره خارج از روال بود. امروز هم اولین جلسه امروز برگزار می‏شه. دوستان لطف کنند اشتباه‏های من رو تصحیح کنند و خودشون هم به همین روال نظر بدهند.

نوشته شده در یکشنبه 89/5/24 شروع محاوره 11:12 صبح توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

پیش از تحریر: تا حالا شده بعد از یک مدت زیاد ورزش نکردن، یک دفعه برید کوهنوردی؟! دیدید بعدش چطور عضله‌های بدن می‌بنده و درد می‌گیره؟! این مخ مبارک هم همینطوره! یک مدت که ورزش نکنه، بعدش که به کار بیافته، درد می‌گیره. ورزش مخ هم فکر کردن و مساله حل کردنه. البته مخاطب این حرف‌ها خودم هستم ها! مخ درد گرفتم اینقد این مخ پروار بسته رو بعد از مدت‌ها به کار گرفتم (سر همون امر خطیر «پ.ن»). دیدم حالا که خودم مخ درد شدم بیام سر شما رو هم به درد بیارم و یک محاوره شروع کنم.

دوستان! یک کم بیشتر دقت کنید! جواب از همون اول داده شده بود! در تعریف قاعده الواحد گفته بودم از علت واحد به طور بی‌واسطه معلول واحد به دست می‌آید! این خودش کلید حل مساله بود.

 از خدا به عنوان یک علت واحد، تنها یک معلول صادر می‌شود که به عقل نخستین معروف است. از عقل نخستین هم به حکم واحد بودن، یک معلول حاصل می‌شود، اما در عرض آن یک معلول هم می‌تواند به واسطه عقل اول از خدا صادر شود و الی آخر تا برسیم به پایین‌ترین مرتبه موجودات. به این ترتیب، قاعده الواحد نقض نمی‌شه و هر معلولی از علت واحد به دست آمده اما همه این معلول‌ها و مخلوقات به طور باواسطه از همان علت نخستین یعنی خدا- صادر شده‌اند.

یک مثال: یک دانه برای رشد و فعلیت پیدا کردن به آب باران و نور خورشید و باد احتیاج داره. علت قریب به فعلیت رسیدن آن دانه همین باد و باران و خورشید و خاک خواهند بود اما در عین حال همه‌ی این علل هم با چند واسطه از خدا صادر شده‌اند. همانطور که در قرآن هم آمده «و ارسلنا الریاح لواقح»...

سرّ اینکه «بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود» همینه!

«هوالاول و الآخر و الظاهر و الباطن»

حق آن مصرع و این اسماء الهی را کسی اداء کرده که به درستی درباره‌اش اندیشیده باشد و در عین دیدن سفره‌های مختلف (که همان علت‌های قریب مادی و صوری هستند) خدا را تنها رزاق هستی بیابد.

بعد از تحریر: در بین جواب‌هایی که داده شد، آقای ص دقیق‌ترین و بهترین محاوره رو برقرار کردند.


نوشته شده در شنبه 89/5/23 شروع محاوره 4:25 عصر توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

«بر سر هر سفره بنشستم خدا رزاق بود»

بعداً نوشت پست قبل: با تذکر به جای ترنم خانم (شوق پرواز )  معلوم شد که این یک مصرع از غزل‌های حافظ بوده و ربطی به مولانا نداشته. ( ساقی خانوم دیگه بهانه نداری برای نظر ندادن! زود نظرت رو بگو!)

تحلیل‌های زیادی می‌توانیم از این مصرع داشته باشیم که عمدتاً هم این تحلیل‌ها، عارفانه و سازگار با اعتقادات مذهبی ما هستند. اما الان می‌خوام با معرفی یک قاعده ساده و اولیه فلسفی، سری که درد نمی‌کنه رو به درد بیارم!

قاعده الواحد: «الواحد لایصدر عنه الا الواحد»

توضیح قاعده این است که اگر علتی به تمام معنی واحد باشد و در آن هیچ جهت کثرتی نباشد، معلول و اثری که بی‌واسطه از آن به وجود می‌آید واحد و یکی است. بنابراین از علت واحد به طور بی‌واسطه جز یک معلول برنمی‌خیزد و تکثر اثر و تعدد معلول در صورتی که در عرض هم باشد موجب تکثر علت است.

حالا اگر به این مقدمه، دو مقدمه دیگر هم اضافه کنیم، به سردرد مبتلا می شویم!

1-     خدا واحد و بسیط است. یعنی نه شریکی دارد و نه اجزائی که در فاعلیتش مشارکت کنند.

2-     معلول‌ها و آثار منتسب به خدا که در جهان دیده می‌شوند، متکثر و بی‌شمارند.

در نظر گرفتن هرکدام از این دو مقدمه اخیر با قاعده الواحد، به نتیجه‌ای خلاف مقدمه دیگر منتهی می‌شود:

قاعده الواحد+ وحدت خدا= معلول واحد ? معلول های متکثر

قاعده الواحد+ معلول‌های متکثر= علت‌های فاعلی متثکر? خدای واحد

به علاوه باید در نظر داشت که هیچ کدام از این سه مقدمه غلط نیست. قاعده الواحد یک حکم عقلی است که به نظر بسیاری از فلاسفه از جمله ابن سینا- جزء بدیهیات به حساب می‌آید و بی نیاز از دلیل است. انکار تکثر آثار و معلول‌های صادر از خدا هم سر از شکاکیت درخواهد آورد که قابل قبول نیست. باقی می‌ماند وحدت خدا که آن هم دست کم برای یکتاپرستان- محلی از اعراب ندارد.

حالا با توجه به این توضیحات، پارادوکس قاعده الواحد+ وحدت خدا+تکثر آثار خدا را حل کنید.


نوشته شده در جمعه 89/5/22 شروع محاوره 7:50 عصر توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

قرار بود محاوره بعدی درباره مسئله شر باشد. اما راستش خودم آمادگی نداشتم برای همچین مسئله سنگین و حساسی. در عوض تصمیم گرفتم نظرتون رو درباره این جمله که فکر می‌کنم از فیه ما فیه مولانا باشه- بپرسم:

«بر سر هر سفره بنشستم، خدا رزاق بود»

اسم این محاوره رو محاوره رمضانی گذاشتم تا سر سفره‌های افطار و سحر به یاد این جمله بیافتید و بعد از دعا برای همه، از جمله خودم، در موردش فکر کنید. یادتون باشه که یک ساعت تفکر به اندازه هفتاد سال عبادت ارزش داره. پس در این ماه مبارک، در کنار همه عبادت‌هایی که دارید از تفکر هم غافل نشید. برای جواب دادن به سوال این محاوره هم استرس نداشته باشید! این محاوره که دیگه سخت نیست! فقط برداشت و تحلیلی که از این جمله دارید رو بگید. همین!


نوشته شده در جمعه 89/5/22 شروع محاوره 12:53 عصر توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

کاش می‌شد نانوشته‌های این پست را بخوانید!

نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21 شروع محاوره 3:5 عصر توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

 

عنوان کتاب: نظریه کوانتومی

نویسنده: جان پاکینگ هورن

مترجم: حسین معصومی همدانی

انتشارات: فرهنگ معاصر

قیمت (87): 2600 تومان

تعداد صفحات: 152 [فکر کنم در قطع جیبی!]

*پیش از تحریر: س.ص جان، گرچه چلچراغ‌های فیزیک این روزها و شب‌های تنهایی‌ات را چنان روشن کرده که حتی خواب‌هایت «nبعدی» و «ریسمانی» شده، اما این چراغ را برای تو روشن می‌کنم تا در فرداهای روشنت سادگی را از یاد نبری.

درباره کتاب:

کتاب «نظریه کوانتومی» اثر جان پاکینگ هورن فیزیکدانی که فارغ از دغدغه‌های فلسفی نیست- بعد از تقدیم به پل ادرین موریس دیراک، از تاثیرگذارترین چهره‌های نظریه کوانتومی، با این جمله از ریچارد فاینمن آغاز می‌شود:

گمان می‌کنم با اطمینان بتوان گفت که هیچ کس مکانیک کوانتومی را نمی‌فهمد.

اما قلم روانی که پاکینگ هورن در نگارش این کتاب به کار برده است، فهم اولیه‌ی نسبتاً خوبی را درباره این نظریه به خواننده انتقال می‌دهد. او، بر خلاف روال دیگر کتاب‌های مربوط به نظریه کوانتومی، کوشیده است که در طی فصول اصلی این کتاب از به کار بردن فرمول‌های پیچیده ریاضی حذر کند، به گونه‌ای که استفاده از آن حتی برای ناآشنایان به فیزیک و ریاضی نیز سهل و آسان به نظر می‌رسد. به علاوه، در کنار ذکر مبانی تاریخی و مفهومی این نظریه، پاکینگ هورن به مشکلاتی که کوانتوم برای فیزیکدانان و فیلسوفان به بار آورده نیز اشاره کرده است و راه‌کارهای موجود را برای حل آن مشکلات نام برده است.

به این ترتیب، در حجم بسیار کمی که این کتاب در مقایسه با دیگر کتاب‌های مربوط به این نظریه دارد، شاهد تحقق دو هدف هستیم که در کمتر کتابی این هر دو را می‌توان در کنار هم یافت: 1- توضیح علمی و دقیق نظریه آن هم به ساده‌ترین زبان. 2- توجه به جنبه‌ی فلسفی نظریه و مشکلاتی که از این منظر به وجود می‌آید. این در حالی است که در کتاب‌های دیگری از این دست، یا همچون کتاب‌های آموزشی صرفاً به جنبه‌های علمی نظریه پرداخته شده است و از پرداختن جنبه فلسفی نظریه که به همان اندازه دارای اهمیت است، خودداری شده است، که این خود موجب بدفهمی یا حتی نافهمی نظریه می‌شود. و یا همچون کتاب‌های تجاری مربوط به این نظریه،بدون هیچ پشتوانه علمی اقدام به استفاده از تبعات کوانتوم در هر عرصه‌ی به ظاهر مابعدالطبیعی شده است و بدین ترتیب هم از شأن آن نظریه کاسته شده و هم از مابعدالطبیعه و فلسفه تصویری طنزگونه شکل گرفته است.

فکر می‌کنم مطالعه این کتاب برای هر فیزیک‌آموزی در همان گام اولیه یادگیری نظریه کوانتومی مفید و پرثمر باشد، هرچند خواندن آن در گام‌های بعدتر نیز خالی از فایده به نظر نمی‌رسد.


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21 شروع محاوره 1:0 عصر توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

ماه مهمانی خدا مبارک. امیدوارم این ماه برای همه ماهی پر برکت باشه. پر از رزق حلال و پر از توشه آخرت و پر از علم و معرفت.
استاد علامه طباطبایی (رفع الله درجاته) می‌فرمودند: از دعای سحر غافل نباشید که سراسر دعا بهاء و علم و نور و مشیت و جمال و جلال الله است و هیچ صحبت از ترس جهنم و شوق بهشت نیست.
دعا برای من هم یادتون نره.


نوشته شده در چهارشنبه 89/5/20 شروع محاوره 3:0 عصر توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()

دیانا و ساقی رضوان که قبلاً گفته بودند خدا می‌تواند عالمی بهتر از این عالم خلق کند، در پاسخ به سوال دوم (چرا خدایی که قادر به خلق عالم بهتر بوده، آن را خلق نکرده است؟) پاسخ‌هایی دادند. ابتدا به بررسی قسمتی از پاسخ آن‌ها می‌پردازم و بعد سراغ پاسخ رهگذر و آفتابگردون می‌رم:

1-      دیانا: قرار نیست اگر هرچیزی بهترش وجود داشته باشه پس حتما همون رو داشت و انجام داد. شاید ما لیاقتش رو نداشتیم.

اتفاقاً هرچیزی بهترش وجود داشته باشه، باید حتماً همون را داشت و انجام داد. دلیلش هم صفت «خیر محض» خداست. خدا از افاضه و اعطای هیچ خیری به بنده‌اش حذر نمی‌کنه و این افاضه هیچ ربطی به خوبی و بدی بنده‌اش نداره، یعنی اصلاً چیزی نمی‌تونه خیرت او را محدود کند. اگر خیری وجود داشته باشد و او از خلق آن ممانععت کند، خدشه‌ای به خیرخواهی محض او وارد شده است، و چون چنین چیزی ممکن نیست، پس باید باور داشت که او همه خیرات را خلق کرده است.

2-      ساقی رضوان: شاید صلاح دیده همینو بیافرینه... اگه بعداً صلاح دیگه‌ای ببینه حتماً همونو انجام می‌ده. به بقیه چه ربطی داره؟

اگر قبول داشته باشیم که این عالم بهترین عالم ممکن نیست، در این صورت قبول اینکه خدا صلاح دیده همین رو بیافریند به همان اشکال مربوط به خیر محض برمی‌گردیم. به علاوه اگر قرار باشه در مصلحت خدا تغییری به وجود بیاد و تصمیمش درباره چیزی تغییر کنه، کلی اشکالات بعدی درباره علم خدا به وجود می‌آد. مثل اینکه خدا قبلاً چیزی رو مصلحت دانسته اما بعداً نظرش درباره این مصلحت تغییر کرده و چیز دیگری را مصلحت دانسته! این یعنی خدا از ابتدا آگاه نبوده که مصلحت، ولو در آینده، چیز دیگری؟! در حالیکه خدا عالم مطلق است! پس این فرض نیز باطل است و محال است که مصلحت خدا بعداً تغییر کند.

3-      دیانا: شاید عالم از این بهتر بوده و اعمال آدما باعث شده اینجوری بشه، شایدم همین عالم بهترین عالم هست، از کجا معلوم که نیست؟!

در این پاسخ، دیانا به نوعی اولین پاسخش رو درباره عالم بهتر تغییر داده و گفته شاید همین عالم بهترین عالم هست و دلیلی هم برای وجود بعضی بدی‌ها و شرور موجود در این عالم آورده (اعمال آدم‌ها). چون پاسخ رهگذر و آفتابگردون هم همین بود که عالم موجود بهترین عالم است، پاسخ آن‌ها رو هم مطرح می‌کنم و همه رو با هم بررسی می‌کنم.

4-      رهگذر: اگه می‌شد عالم بهتری خلق کنه حتماً خلق کرده بود

5-      آفتابگردون: چه عالمی بهتر از این عالم انتظار داری؟ اصلا آیا بهتری وجود داره یا نه؟ ملاک ارزیابیت چیه؟ میدونی که من نجوم کار کردم و در این علم با ابعاد جهان خلقت و با عوالم مادی و حتی معنوی سر و کله میزنیم و دهنمون باز مونده از گستردگی هایی که هنوز که هنوز بخش عظیمیش برامون غیر قابل درک و ناشناخته ست و تنها به قطره ای از دریا رسیدیم و این قطره البته خودش بسیار گسترده تر از اونیه که فکرشو بکنی.... جواب من اینه... من فکر میکنم که خدا بهترین رو آفریده و این بهترین هنوز برای ما قابل کشف و دستیابی کامل نیست و هرگز هم به نهایت درکش نخواهیم رسید.... و همه ی این بی نهایت ها و گستردگی ها، آیات قدرت پروردگار قادر ما هستند.....

فکر می‌کنم بهترین پاسخی که می‌توان به سوال اولیه داد (آیا خدا قادر به خلق عالم بهتر هست؟) پاسخ‌هایی از این دست باشد. خدا قادر مطلق است، اما این قادر بودن دلیل بر خلق هر چیزی نمی‌شود. مثلاً چون خدا قادر است، دلیل نمی‌شود بتواند همه عالم را درون یک تخم مرغ جای دهد! این نتوانستن خللی در قدرت او به وجود نمی آورد زیرا جای دادن عالم به این بزرگی درون تخم مرغ به آن کوچکی تناقض منطقی دربردارد و منطقاً ناممکن است! پرسش از توانایی خدا برای خلق عالم بهتر نیز همینطور است. یعنی مثل همان مثال عالم و تخم مرغ، این خود پرسش است که نادرست است و ما را در پاسخ دچار مشکل می‌کند!

همانطور که در طول محاورات مشاهده کردید، اگر ما در پاسخ به سوال اولیه (آیا خدا قادر به خلق عالم بهتر هست؟) پاسخ منفی را انتخاب می‌کردیم، اعتراض می‌شد که قدرت خدا زیر سوال رفته و اگر پاسخ مثبت را انتخاب می‌کردیم خیریت و عالمیت خدا و چه بسا اوصاف دیگر او به زیر سوال می‌رفت! حال آنکه از اساس خود پرسش مشکل داشته است که این تناقضات بعدی را به وجود آورده است!

بله، عالم موجود بهترین عالم است. به این دلیل که خدای عالِم مطلق، از ازل بر هر چیزی آگاه و بر خلق هر چیزی قادر بوده و  در این میان بهترین‌ها را آفریده است. علم او همچون علم ما نیست که در طی زمان کامل و کامل تر شود، بلکه همه چیز از ابتدا نزد او حاضر بوده است. این قبیل پرسش‌ها نیز، از ناآگاهی و ضعف ذهن بشر برمی‌خیزد و اگر درباره‌ی آن دقت نشود، ممکن است به پاسخ‌هایی برسد که مستلزم نقص و کاستی در اوصاف و ذات باری تعالی باشد، که محال است!

دیانا با یکی از جملاتش، موضوع محاوره بعدی رو مشخص کرد: وجود شر در عالم موجود و دلیل آن! ان شاء الله هفته آینده درباره این موضوع محاوره ای برقرار می‌کنیم.


نوشته شده در چهارشنبه 89/5/20 شروع محاوره 7:30 صبح توسط فیلسوفچه | ادامه‌ی محاوره ()
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >